برخورد سه دستگاه خودرو حادثه آفرید| نجات راننده محبوس در پراید توسط آتش‌نشانان حریق مغازه در خیابان عیدگاه اطفا شد (۱۲ اردیبهشت)+عکس انحراف مینی بوس در تبریز هشت مصدوم برجای گذاشت (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) حمله افراد ناشناس به پزشکان در کرخه (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) جاعلان اسناد دولتی در غرب تهران دستگیر شدند (۱۲ اردیبهشت) راز ناپدید شدن یک ماهه جوان گمشده فاش شد استرداد کلاهبردار ۱۲۰۰ میلیاردی به کشور (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) از دستگیری قاتل مست ۲ زن در عروسی تا عروسی‌هایی که عزا می‌شود تاثیر منفی میکروپلاستیک‌ها بر تغییرهورمون و جنسیت جنین مهر و موم کارگاه تولید موادشوینده تقلبی در مشهد (۱۲ اردیبهشت) ماجرای گم‌شدن «یسنا»، دختر چهارساله روستای «یلی‌بدراق» + ویدئو زلزله ۴.۶ ریشتری سیرچ کرمان را لرزاند (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) نامه شاگرد سپاسگزار به آقای آموزگار: معلم ازیزم عض شما بسیار عاموخطم! اعلام جرم دادستانی تهران علیه افرادی که مطالب کذب درباره پرونده نیکا شاکرمی منتشر کردند درباره رعایت حقوق کارگران خانگی که سبب دل گرمى بیشتر آنهابرای کار می‌شود| پاکیزگی یا اعمال شاقه؟
سرخط خبرها

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (٧٨)

  • کد خبر: ۶۴۱۲۵
  • ۲۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۸
مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (٧٨)
محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| کنار خیابان یک آشنای قدیمی را می‌بینم و ناخودآگاه و بی‌اختیار لبخند می‌زنم و دست تکان می‌دهم و بعد در همان لحظه که به من خیره می‌شود و نگاهم می‌کند، یادم می‌افتد که او مدتی پیش از دنیا رفته است!
شوکه می‌شوم، تصویر گنگ و مبهمی از او را دیده‌ام و واکنشی ناخواسته به آن نشان داده‌ام. مثل وقت‌هایی که صحنه‌ای از یک فیلم را به‌صورت حرکت آهسته می‌بینیم، از روبه‌رویش عبور می‌کنم و تصویر ناآشنای جدید جای تصویر آشنای آن مرحوم را می‌گیرد. حس عجیب‌وغریبی است که تاکنون تجربه نکرده بودم.

یکشنبه| اوایل شب یکی از دوستان تماس می‌گیرد که ما الآن در راه هستیم و داریم از سفر برمی‌گردیم، اما برای نماز جایی پیدا نمی‌کنیم. به ۲ مسجد هم رفته‌ایم، اما بسته بود؛ درحالی‌که مغازه‌ها و رستوران‌ها همه بازند.

دوشنبه| پیاده در یکی از میدان‌های اصلی شهر حرکت می‌کنم که یک موتورسوار جلو می‌آید و با محبت فراوان اظهار آشنایی می‌کند و درست ۲ دقیقه بعد موتورسواری دیگر به تلافی‌اش ناسزا می‌گوید. درحالی‌که این‌طرف میدان یک موتوری قربان‌صدقه‌ام می‌رود، آن‌طرف میدان موتوری دیگری می‌گوید خدا لعنتت کند؛ واقعیت و خلاصه همه زندگی در ۲ دقیقه!

سه‌شنبه| در اداره‌ای که مشغول پیگیری کار خود هستم، یکی از مراجعه‌کنندگان با محبت و لطف به‌طرف من می‌آید که عکس یادگاری سلفی بگیرد و می‌چسبد به من، طوری‌که صورتمان کاملا به هم نزدیک است و ماسکش را هم برای عکس‌گرفتن در می‌آورد! هم از خطر ابتلا به کرونا می‌ترسم و هم رویم نمی‌شود که چیزی بگویم و نگرانم که احساس توهین کند و دلش بشکند. وقتی عکس می‌گیرد، فوری به بهانه پیگیری کار خود فاصله می‌گیرم و دور می‌شوم.

چهارشنبه| راننده تاکسی که فرصت را برای درددل مناسب دیده، همه فشار‌هایی را که از غصه‌ها و قصه‌های مسافران تلنبار کرده است، یک‌باره روی من آوار می‌کند. تعزیه‌خوان است و قربان جد مسئولان هم می‌رود، اما حرف‌هایی درباره روحانیت می‌زند که نمی‌شود اینجا ذکر کرد!

پنجشنبه| دوستی بعد سال‌ها بدون مقدمه پیامک زده است که مادرم فوت کرد!
احساسم ترکیب غریبی است از اشتیاق و تأثر یا دل‌تنگی و اندوه. خدا کویر تشنگی‌های همه اسیران خاک را به باران لطف خود سیراب کند. برای مادر او و همه مادران و پدران فاتحه‌ای بخوانید؛ به‌ویژه کسانی که در غباری از گمنامی فراموش شده‌اند و کسی یادشان نمی‌کند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->